مرداد و شهریور۹۶
اتفاقات زیادی در این دو ماه برای ما بسیار آمد ازسرماخوردگی و واکسن یک سالگی و سفر گرفته تا نقل مکان به خانه جدید. قرار بود یکم از کار پرده ها را در خانه جدید انجام بدهند و از آنجایی که مادرجون هم مهمان داشتند، مجبور شدیم روز جمعه عصر تا شب خانه آقاجون باشیم. متاسفانه هانی باز سرماخورده بود. من و پدر سعی کردیم مواجه ی شما دو تا فرشته را با هانی کم کنیم ولی نشد و نگرانی ما به واقعیت تبدیل شد و شما عزیزان دلم واگیر کردید، مخصوصا محمدپارسا که تب کرد و یک هفته ای دست من و پدر و مادرجون بند بود.الهی مامان نباشه و بی حالی های شما را نبینه. روزهای سختی را می گذرانم و خیلی براتون ناراحتم. محمدپارسا، عزیزم، پانیسا دختر مهربان مامان دلم برای خنده ها...
نویسنده :
مامان و پدر
23:09