سلام سلام سلام
خیلی خلاصه و مفید براتون بگم که در این مدت دوقلوهای ما حسابی بزرگ شدند و شیطون(خدا را شکر) .در این مدت که نتونستیم پست بگذاریم اتفاقات زیادی افتاد. اما برای عذرخواهی با کلی عکس اومدیم که بهتر دیدیم یکم از خاطرات قبل عکس بگذاریم و بعد بریم سراغ پست های جدید
.
.
.
یک روز خوب وقتی بچه ها می تونستند بیسکوییت مادر بخورند. جاتون خالی، نگذاشتند ما غذا بخوریم
بفرمایید هندوانه
سلام خانم خانمها
اینم از شیطنت های گل پسرمون خانه پدربزرگ
با همین کارهاشون، پدربزرگ را مجبور کردند تلویزیون جدید بخرن و به دیوار نصب کنند(فرشته های مامان خیلی برای خودم باورنکردنی بود که اینقدر پدربزرگ و مادرجون شما را دوست دارند. اگر براتون بگم من و دایی امیرحسین حق نداشتیم به در و پیکر آسیب بزنیم ولی بهتون حسودی میکنم وقتی خانه ی پدربزرگ اینقدر آزاد می گذارندتون که هرکار دوست دارید انجام بدید. ممنون پدر و مادر عزیزم )
آخه آدم این عکسها را ببینه و دلش غش نره
از مهندسی هاش که خبر دارید؟!
اینم یکم از عکس های عید سال گذشته
این سفره با ذوق زندایی فاطمه و مادرجون و خوش سلیقگی پدر درست شد
اصلا عید و عیدی گرفتن اونم از دست پدربزرگ مهربون
عمه مهربون مامان که شما را خیلی دوست دارن
اینم از مهمانی عموعلی توسط پدربزرگ و مادرجون
اینم از خلاقیت های مادرجون
یک روز خوب با پدربزرگ و مادربزرگ(اگه گفتید اینجا کجاست؟! )
دخترمون کدبانو هستند و در کارهای خانه به مامان کمک میدهند...
اینم نتیجه اش
.
.
.
.
اینم از گفتگو های(اختلات) خواهر برادری
شکار نگاه توسط مامانی
قربون اون نگاهت مامان