اولین تولد
من و پدر تصمیم گرفتیم امسال یک تولد مختصر و در حد یادبود و چند تا عکس براتون بگیریم. و جشن مفصل تر را برای وقتی که بچه های گلم بزرگتر بشوند بگذاریم. و از آنجایی که فرش ها را برای خانه جدید شسته بودیم مجبور شدیم خانه آقاجون بگیریم. البته شب دهم که شب تولدتون بود مادرجون و باباجون غافلگیرمون کردند و آمدند خانه و براتون تولد گرفتند و کیک و کادو و...فردا شب هم خانه آقاجون. از قضا دایی امیرحسین هم از تهران آمده بود و برای تولد شما بیشتر ماند. آقای سعیدی دوست پدر هم از آمریکا آمده بودند و دوست داشتند در تولد شما باشند و همین باعث شد خانه باباجون هم شب بعدش تولد بگیریم. اونوقت که میگم خوش روزی هستید همین جاست، با اینکه قرار نبود تولد بگیریم سه شب تولد بارون بودیم. شب اول پانیسا خانم برای باباجونش کلی رقصید و خوشحال بود. مادرجون هم فوت کردن شمع را به محمد پارسا یاد داد، البته به هردو ولی حواس پانیسا خانم به رقص بود.
جشن تولدتون مبارک عزیزای دلم، نور چشمم...
امیدوارم هر سال که از عمرتون میگذره و برمیگردید و نگاه می کنید خوشحالتر و شادتر از سال قبلش باشید،دوستتون داریم و خدا را برای داشتن شما شاکریم
عکس های تکی مربط به تولد شب اول میشه
این هم خانواده پدر وتولد شب دوم
اینم باز شب سوم
راستی سالن خانه آقاجون با سلیقه عموجواد و عزیز چیده شده
و اما کادو ها: پدربزرگ و مادرجون یکی یک ربع سکه، دایی امیرحسین یک گاو بادی و پک حیوانات جنگل، آقای سعیدی دوست پدربزرگ یک کارت بانکی و دو تا عروسک آمریکایی. آقاجون و عزیز یکی صدهزار تومان، عمو مهدی لباس میکی موس، عمو علی ماشین و غلتونک، عموجواد هم لباس. دست همگی درد نکنه من و پدر هم براتون استخر و چند تا وسیله بازی مثل اسب چران هالی تویز و ماشین کوکی خریدیم
اینم از عکس تولد هانی چند روز قبل از شما...