محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
پانیسا خانمپانیسا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

محمدپارسا و پانیسا خانم

فصل هزار رنگ هم گذشت

1397/10/2 11:16
نویسنده : مامان و پدر
292 بازدید
اشتراک گذاری

ماه آذر چند تا اتفاق خوب برامون افتاد.😍
یکی تولد پدربزرگ بود که با جشنی که مادرجون تهیه دیده بودند خیلی بهمون خوش گذشت.

و دیگری رفتن به چادگان بود که مناسبتش دعوت عمو علی  و زنعمو مریم بود.خیلی در فکر بودیم و دوست داشتیم زودتر از اینها عمو را دعوت کنیم، اما عروسی آنها مصادف با به دنیا آمدن شما دو تا فرشته شد. شرایط نگهداری تون طوری بود که نمیشد زودتر از این دعوتشون کنیم. با اینکه باز اونطوری که دلمون می خواست نشد، اما دیدیم صبر کنیم خیلی دیر میشه.

پدر بزرگ و مادرجون عقد عمو کیوان دعوت بودند و آقای شریفی هم سرماخورده بودند و متاسفانه نیامدند. مراسم خوبی شد. تازه برای عمو جواد هم جشن تولد گرفتیم و پانیسا خانم بهش کادو داد. البته پدر دوست داشت شب یلدا همگی در کنار هم باشیم که به علت شیفت بودن زنعمو مریم، مهمانی از شب یلدا به ظهر منتهی شد. آنجا با عموعلی به غازها پفیلا داده بودید و این کار برای پانیسا خانم عزیزتر از جانم خاطره شده بود. اما متاسفانه بعد از آمدن از چادگان همگی سرماخوردگی سختی گرفتیم و یکی دو هفته ای دستمان بند شد.

 

حالا بریم سراغ کارهاتون عزیزای دلم...

به قول پدر جی پی اس محمد پارسای مهربانم خیلی خوب کار میکند و اگر با پدر جایی رفته باشد، فورا از آن محل که بگذریم یادآوری  می کند. مثل مطب آقای دکتر یا خرید میوه یا شهربازی یا شیرینی فروشی و ...

وقتی بهتون میگم فلان کار را بکنید که میل به انجامش ندارید. میگید الان میام هاااا. ولی این الان کی می رسد نمی دانم. مثل عوض کردن پوشک یا...

علایقتون متفاوته و کاملا سبک دخترانه و پسرانه بودن را دارید. الله اکبر از قدرت خدا که چطور دو تا موجود نه ماه در یک جای یکسان بودند و اینقدر تفاوت دارند. و چقدر مسولیت من و پدر در رفتار باشما سنگینه. امیدوارم خدا مثل همیشه نگاهش به ما باشد. مثل تمام وقتی برای ما گذاشته و فکر کرده تا من و پدر را لایق داشتن شما دو تا فرشته کنه. خدایا ازت ممنونم

روی تابلو وایت بردی که مادرجون برامون آوردند خیلی نقاشی میکنید و علاقه زیادی دارید ولی دور و برش را هم  همراه لباس ها و حیواناتی که دارید ماژیکی می کنید. رنگ انگشتی را زیاد استقبال نکردید و همین باعث تعجب من و پدر شد.

محمدپارسا حیواناتش را می گذارد روی کاغذ و دورشون را خط میکشد و بعد بهم میگه مامان ببین اسب کشیدم...آفرین پسر گل و پراستعدادم.

یک روز صبح با اینکه محمدپارسا خیلی مخالف عمو رضا(آرایشگرتون) هستی،بلند شدی از خواب و به پدر گفتی"من را ببر پیش عمو رضا قشنگ بشم، بعد مامان من را ببینه"خیلی خوشحال شدیم که خودت موافقت کردی.اما فقط به همین کلام ختم شد و عملی در کار نبود. پسرم خیلی خوشحالم که دوست داری قشنگیهات را ببینم اما در نظر من و پدر مهربونتون، تو و خواهرت بهترین نقاشی های خدا هستید، هرطور که باشید.

طبق گذشته در غذا پختن خیلی کمک می دهید. مخصوصا از وقتی برنامه نقاش کوچولو را دیدید که پلنگش سیب زمینی سرخ کرده دوست داشت. و من چندبار وقت و بی وقت براتون به درخواست خودتون سیب زمینی درست کردم. البته به پفیلا هم علاقه دارید.

کمک هاشون..🤩😭

پانیسا خانم با پوشیدن پالتو و کلاه زمستانه که دوست پدربزرگ زحمت کشیدند آوردند خیلی قیافه میگیرد و خانم وار برخورد می کند و از من میخواد که ژس بگیره و ازش عکس بگیرم.

پانیسا خانم یک جلسه با مامان به کلاس ورزش آمده و دیگه حاضر نبود برگردیم خانه. جالب اینجا بود که به خاطر علاقه به لاک به محض ورود به مربی مامان گفتی اینها چیه روی ناخنت و مربی در جواب گفتند لاک. و شما فورا گفتید مثل من؟!!! و مربی اخموی مامان کلی ذوق شما را کرد. فدات بشم که اینقدر قشنگ و منطقی صحبت می کنی. علاقه ی این نور دیده ی من و پدر در عکس ها مشخصه. ورزشکار کی بودی شما؟!

اینم از ورزشکار آقاااا...
معرفی میکنم آقا محمدپارسا
🌹

با تشکر از جناب آقای دکتر مرادی و کادر خوبشون که چنین محیطی را فراهم کردند. براشون از صمیم قلب آرزوی موفقیت میکنیم👏

اینم موتور سواری ماهرانه خواهر و برادری

پسندها (1)

نظرات (0)