ولیمه و ختنه سران
من دوست داشتم همان روز هفتم برای شما دو تا فرشته مهمانی بگیریم ولی بابا گفت واجب نیست می گذاریم هم محمدپارسا بهتر بشه و هم من که حالم خوب نبود. مهمانی جالبی شد و دخترخاله حمیده ژله های بسیار زیبایی درست کرد و دایی و باباجون زحمت کشیدند آوردند. البته قرار بود خاله مریم غذای مهمانی را درست کند ولی بابایی گفت چون خودشون تشریف نمی آورند درست نیست. ما واقعا دست تنها بودیم. عزیزجون برای غذا کمک دادند و پدر هم از بیرون کباب گرفت. اون شب باباجون و آقاجون برای ختنه سران آقا محمد پارسا هدیه آوردند.
پدربزرگ و مادربزرگ مامان خیلی دوستتون دارند. وقتی برای دیدن شما زحمت می کشند و تشریف می آورند این علاقه کاملا مشخصه. حتما باید بغلتون کنند و بوسه بارانتون کنند.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی