محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
پانیسا خانمپانیسا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

محمدپارسا و پانیسا خانم

فصل بهار عاشقی ها هم گذشت

1398/10/5 15:48
نویسنده : مامان و پدر
344 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر آبان و آذر دوست داشتنی

علاقه خواهر و برادر بهم

گردش جالب در روز تعطیل

در این دوماه بخاطر سرمای هوا و ترس از سرماخوردگی های پاییزی و آلودگی شدید هوا جای خاصی نرفتیم غیر از چند دید و بازدید دوستانه. بعد از سالها رفتیم خانه ی عمو منوچهر و خاله لیلی و مبینا خانم دوست داشتنی. و چقدر مهربون و خونگرم بودند. خورد و خوراک و خواب شما در اون آب و هوای عالی، خوب شده بود و اصلا حس غریبی نکردید. از غذاها و ترشی ها و سبزی های خوشمزه و محیط گرم خانوادگی و بستنی های خوشمزه با شیر گاومیش و خرید مااااار که کل شهر را گشتیم برای پیدا کردنش و عسل  وحشی  و علاقه عمو منوچهر به شما دو تا فرشته که براتون سنگ تموم گذاشت. دلمون براتون تنگ شده، زودتر بیایید پیشمون...از غذا دادن به ماهی های آکواریوم عمومنوچهر نگم و ریختن خلال دندان ها در آکواریوم(😅)
 و مورد بعدی دوستی با آرمین خان و شیطنت های بچگانه با محمدپارسا و خاله لیلا که خیلی دوستتون داره...

تولد پدربزرگ مهربون و دوست داشتنی، هرچند نمی تونیم قطره ای از زحماتتون را جبران کنیم ولی باز شما به بخشش و بزرگواری خودتون ببخشید...


بدنیا آمدن زهرا خانم، سوگل ناز خانم دوست پدر که الهی خوش قدم باشه و دیدنش که هنوز قسمت نشده.

دعواها همچنان ادامه دار است و بدعادت کردن شما توسط مادرجون و پدربزرگ که هربار مینند شما را حتما براتون کلی خوراکی و وسیله بازی می آورند. تازه محمدپارسا به سهم خودش قانع نیست و هم سفارش جدید به مادرجون می دهند و هم سهم اسباب بازی پانیسا خانم را برمیداره و همین شروع دعوای جدید است.

از کارهاتون نگم که عالی و حرفه ای تر شده. مثلا محمدپارسا در آشپزی خیلی حرفه ای شده، هم خرد کردن و هم ادویه زدن و ...یعنی آشپزی این پسر بیسته. (🤗🤩)

پانیسای ناز خیلی به کتاب علاقه داره. دویدن پانیسا خانم فوق العاده است امیدوارم در آینده بتونه از این استعدادش استفاده کنه و دلبرانه حرف زدن هاش که الهی خدا به هر خانواده ی گرم و صمیمی یک دختر هدیه بده تا پدر خانواده متوجه بشه مهربانی یعنی چی(خدایا شکرت). اینقدر تو دختر دل از پدر بردی که گاهی به مامان میگه خوشبحال محمدپارسا که پانیسا را داره(😍). از بس این دختر مهربون و باگذشت است. فدای این مهربونیهات مادر
هرشب پدر خسته از سرکار میاد و محمدپارسا با اصرار پدر را وادار میکنه که بدو بدو بازی کنیم و پدر مهربون با تمام خستگی باهاتون بازی میکنه.
از قصه گویی هاتون نگم که گاهی ضعف میریم براتون.
یکی بود ،یکی نبود غیر از خدا، یه گربه ای بود،قصه ی ما به سر رسید، کلاغ به خونش نرسید. البته به حکم دختر بودن داستان های پانیسا خانم کامل و زیباست .مخصوصا که با صدای ظریف و دوست داشتنی دخترانه برامون تعریف میکند.

از گشت و گذار روزهای پاییز دلبر رفتن به پارک و برگ بازی و سوار قطار شادی شدن و روزهای آخر هم رفتن به پیست بود که پانیسا خانم بخاطر سرمای زیاد نپسندید ولی محمدپارسا حسابی بازی کرد و همگی آدم برفی درست کردیم و کلی خوش گذشت و به خواست پدر نهار قشنگ و دلچسبی آنجا خوردیم با یک وضع جدید و جالب. و تا شب چله هم دایم می پرسیدید آدم برفیمون کووو؟!!!


شب قبل از یلدا خانه عمه سهیلا دعوت بودیم که بخاطر رفتن به پیست نشد بریم و اما شب یلدا که باز همراه با پدربزرگ برامون شد کلی خاطره و مادرجون هم که خانه دایی امیرحسین بودند و جاشون خیلی خالی بود و با آمدنشون بازار شما دو تا فرشته از خوراکی و وسیله بازی باز داغ بود. ممنون از ملیکا خانم عزیزم که نقاشی های بسیار زیبایی برای شما دو تا فرشته فرستاده و چقدر ذوق کردید.

و در نهایت که برای آمدن نی نی دایی امیرحسین همگی داریم لحظه شماری میکنیم...(کامینگ سون شده فرشته ی عمه)

پسندها (3)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
5 دی 98 18:14
ان شالله همیشه شاد و سلامت باشید 
ان شالله فرشته کوچولوتون بسلامتی زمینی بشه
مامان و پدر
پاسخ
قربان شما😍