محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
پانیسا خانمپانیسا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

محمدپارسا و پانیسا خانم

فصل بهار عاشقی ها هم گذشت

سلام بر آبان و آذر دوست داشتنی علاقه خواهر و برادر بهم گردش جالب در روز تعطیل در این دوماه بخاطر سرمای هوا و ترس از سرماخوردگی های پاییزی و آلودگی شدید هوا جای خاصی نرفتیم غیر از چند دید و بازدید دوستانه. بعد از سالها رفتیم خانه ی عمو منوچهر و خاله لیلی و مبینا خانم دوست داشتنی. و چقدر مهربون و خونگرم بودند. خورد و خوراک و خواب شما در اون آب و هوای عالی، خوب شده بود و اصلا حس غریبی نکردید. از غذاها و ترشی ها و سبزی های خوشمزه و محیط گرم خانوادگی و بستنی های خوشمزه با شیر گاومیش و خرید مااااار که کل شهر را گشتیم برای پیدا کردنش و عسل  وحشی  و علاقه عمو منوچهر ب...
5 دی 1398

شهریور و مهر

عجب شهریوری بود امسال برای مامان پر از استرس و ناراحتی، از درست کردن دندانهای پانیسا خانم و مشورت با دکترهای متعدد بگیر تا ریه درد پدر و سرکار رفتن مامان و جلسات متعدد که برای همه اش باز مزاحم مادرجون و پدربزرگ شدیم. روز بیست و ششم شهریور در مرکز جراحی های محدود میلاد توسط خانم دکتر احمدی دندان های پانیسا درست شد و یکی از دندانهاش هم کشیده شد و با اینکه مامان جون سعی کردم اصلا گریه نکنم و ناراحت نباشم، نشد پانیسا خانمم. دست خودم نبود مامان جونی.حتی الانم که دارم تایپ میکنم اشک میریزم. ناشکری نمیکنم، همه مثل مادرجون و پدر و تمام مادران اونجا که منو میدند میگفتند آخه چیزی نیست که چهار پنج تا دندونه که درست شده و اون یه بچه را ببین از ش...
5 آبان 1398

تولد و سفرنامه

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حتما از سلام ما حدس زدید که چقدر خبرهای خوب در این مدت اتفاق افتاده و غیبت ما بی دلیل نبوده اوایل تیرماه روز دختر بود که پدر براتون در اینستاگرام پست گذاشت. و یک روز خوب به مناسبت روز دختر و هدایای مادرجون(ساعت)و عزیز(کتاب).ممنون 🙏 تولد امیرعلی از روزهای خوب تیرماه بود که همگی دعوت بودیم خانه باباجون و حسابی بازی کردید و خوش گذشت. خاله خدیجه برای شما کلاه تولد خریده بود و فشفشه و کلی وسیله که حسابی بهتون خوش بگذره. هرچند م...
30 مرداد 1398

خرداد به یاد ماندنی

خرداد یکی از ماه های خوب زندگی مامان بوده و هست. امسال هم شد برای همگیمون کلی خاطره ی خوب و تجربه ی شیرین. قضیه ی اینطور شروع شد که پدربزرگ مهربووون تصمیم گرفتند شما را شمال برده و لذت شما دو تا فرشته را ببرند. متاسفانه از سر کارش قبول نکردند و نشد رزرو کنیم، چون سهمیه ی بازنشسته ها محدود بود و پارسال استفاده کرده بودیم. و ناراحتی پدربزرگ از اینکه نشده بود، پدر مهربان را بر آن داشت تا اقدام کنند و خدا را شکر قبول کردن و ما نهم خرداد راهی خانه دایی شدیم و تا صبح آنجا بودیم و بعد راهی شمال شدیم. جاده های بسیار زیبا و دلنشین که بعد از مدتها خستگی را از تن و روح آدم بیرون میکرد و شیطنت های شما و اینکه بیشتر در ماشین مادرجون و پدربزرگ...
5 تير 1398

اردیبهشت پرکاربرد

سلام عزیزای دلم، امسال اردیبهشت فعالی داشتیم. اوایلش یک مسافرت به شیراز پیشنهاد شد که بخاطر پاره ای مسایل متاسفانه کنسل شد. چون میگن اردیبهشت ماه، شهر شیراز خیلی دیدنی میشه. امیدوارم با شما دو تا فرشته در ماه بهشت سفر کنیم. امسال شما دو تا فرشته همراه با پدر مهربونتون روز معلم مامان را غافلگیر کردید. البته گل هم بود ولی پرپر شد و چیزی به دست مامان نرسید. ولی مامان مامان مبارکت باشه گفتن شما دو تا فرشته از ذهنم بیرون نمیره. کاش بتونم اول از همه معلم خوبی برای خودم و شما دو تا فرشته باشم. مممنون از پدر و مادرم، برادرم و خانمش، خاله های عزیزم و دخترخاله های مهربانم، عمه  و دخترعمه ی مهربانم ،خانم محمدی ...
31 ارديبهشت 1398

روز جهانی دوقلوها

بیست و دوم اردیبهشت روز جهانی دوقلوها و چندقلوهاست. روزتون مبارک عزیزای دلم . 🤩 😘 وقتی مادری بارداری دوقلویی داره، جدا از استرس و نگرانیش که چند برابر یک بارداری تک قلوییه، هر لحظه و در هر نفس هزار بار خدا را شکر میکنه چون برای من شما نماد عظمت و قدرت بیکران خدایم بودید و هستید. مادری که در هر ضربان قلبش دو تا قلب دیگه را هم همراه داره، سه قلب همزمان در یک پیکر جمع شدن کار هرکسی نیست و قطعا آفریننده ای عظیم پس پرده مراقب من بوده است. شما برای من نگاه خاص خدا هستید. خدایا در این ماه مبارک به هرکس نگاه خاص کردی، بهش صبر و توان بده. و اینجاست که من مثل همیشه یاد مادرم و مادرجون شما می افتم. مادری که برایم شد نماد دستان خ...
31 ارديبهشت 1398

سالی که نیکوست

سلام به همه از دو تا فرشته کوچولوی زندگیمون تا تمام آشنایان و دوستانی که ما را دنبال می کنند. سال نو همگی مبارک و با آرزوی بهترین ها برای همگیمون قبل از سال نو اتفاقات جالبی برامون افتاد و ما چهارتایی تصمیمات خوبی گرفتیم. عکس دار کردن دفترچه بیمه تون(عکس و زمان نداشتن و باز هنرمندی پدر مهربونتون)، سوالها و صحبت های دلبرانه شما دو تا فرشته ، مخصوصا خواهر گلت، دعواهای جدید که این روزها بیشتر از قبل شده و رفتار با شما دو تا فرشته را سخت تر از قبل کرده، خرید دم عید که هم شلوغ بود و هم سخت مخصوصا شما آقا محمدپارسا که سخت لباس می پوشی و ما برای خانه آقاجون هم یکی دوساعت معطل هستیم و کلی قول و وعده و آخرش هم... مامان ...
23 فروردين 1398